قتل مرد جوان با سناریوی شیطانی دخترش / راز جنایت فاش شد
تاریخ انتشار: ۵ شهریور ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۵۶۰۴۰۴
به گزارش گروه اجتماعی ایسکانیوز، عقربهها ساعت 18 پنجشنبه دوم شهریور ماه را نشان میداد که امدادگران اورژانس مرگ مشکوک مرد جوانی را با ضربات چاقو در خانهای در خیابان خبازی به کلانتری 126 تهرانپارس گزارش کردند.
بیشتر بخوانید: قتل هولناک مادر میانسال توسط پسرشبا اعلام این خبر، قاضی وحید ناصری؛ بازپرس ویژه قتل شعبه چهارم دادسرای امور جنایی به همراه تیم بررسی صحنه جرم راهی محل حادثه شدند و تحقیقات میدانی را آغاز کردند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
تیم جنایی به محض ورود به خانه موردنظر با جسد خونآلود مرد حدودا 50 سالهای با شلوار جین مواجه شدند که از ناحیه پهلو و دست هدف ضربات متعدد چاقو قرار گرفته و به قتل رسیده بود؛ در بررسیهای اولیه نیز مشخص شد دختر 22 ساله و پسر 20 ساله مقتول که معلولیت جسمانی دارد، لحظه ارتکاب جنایت در خانه حضور داشتهاند.
اظهارات ضد و نقیض دختر مقتولبدین ترتیب دختر مقتول هدف تحقیق قرار گرفت و در اظهارات ضد و نقیضی گفت: من، برادر معلولم و پدرم در خانه بودیم که ناگهان مرد درشتهیکل و نقابداری از پشتبام وارد حیاط و از درب پشتی که به اتاق خوابم راه دارد وارد خانه شد؛ مرد نقابدار در لحظات اولیه با تهدید قتل برادرم مدعی شد ساکت شویم و فریادی نزنیم!
دختر جوان در ادامه مدعی شد: مرد نقابدار ابتدا چاقوی خود را از جیبش بیرون آورد و سپس به سمت پدرم که جلوی تلویزیون خوابش برده بود، رفت و با خونسردی و خندههای عصبی، ضربات چاقو را بیامان به دست و پهلوی پدرم وارد کرد!
وی گفت: پس از ارتکاب جنایت، مرد نقابدار دستکشهای خود را که خونی شده بود، عوض کرد و روی مبل نشست و گفت با پدرم به دلایل شخصی در توییتر مشاجره پیدا کرده و به همین دلیل تصمیم گرفته تا پدرم را جلوی چشمان فرزندش زجرکش کند سپس قاتل از همان مسیری که آمده بود فرار کرد! من نیز ابتدا این حادثه را به عموهایم و سپس به اورژانس اطلاع دادم.
دختر جوان ادامه داد: من در این درگیری جلوی قاتل و پدرم ایستادم تا پدرم را نجات دهم اما انگشتان دستم، هدف ضربات چاقو قرار گرفت؛ این آثار چنگ و کبودی که نیز روی دستانم وجود دارد کار گربههایم است و ربطی به این درگیری ندارد.
پستهای تهدیدآمیز و عدم وجود ردپای قاتلتحقیقات ابتدایی حکایت از آن داشت، مقتول که راننده تاکسی بوده با تلفن همراه خود، ماجرای اختلافات را از 2 ماه قبل در توییتر منتشر کرده و مدعی شده که جانش از سوی فرد ناشناسی در خطر بوده و تهدید به قتل شده است.
بعضی از زخمهای سطحی پهلو مقتول مشخص کرد احتمالا قاتل یک زن بوده همچنین آثار خون و ضربات چاقویی که روی دستان دختر مقتول مشهود بود، نشان میداد که این ضربات بر روی دست وی، دفاعی نبوده است!
همچنین در ادامه مشخص شد، با توجه به اینکه فرش خانه، غرق در خون بوده، ردپای قاتل در سرامیک سالن پذیرایی، فرش اتاق خواب، موزاییکهای حیاط و پشتبام وجود نداشت همچنین بازپرس جنایی در ادامه متوجه شد، همسر مقتول دقایقی قبل از ارتکاب جنایت خانه را ترک کرده است!
این نیز در حالی بود که مقتول با توجه به اضافه وزنی که داشته با شلوار جین جلوی تلویزیون با صدای بسیار بلند، خوابیده بوده است! در جریان تحقیقات نیز یکی از همسایهها مدعی شده بود مقتول با همسر و دخترش در چندماهه گذشته مدام مشاجره داشتهاند.
اظهارات همسر مقتولدر گام بعدی همسر مقتول هدف بازجویی قرار گرفت و گفت: طبق روال روزانه، همسرم از سرکار بازگشت من نیز برایش نهار، چای و هندوانه آماده کردم؛ مشغول تمیز کردن آشپزخانه بودم که ناگهان دخترم از من درخواست کرد تا برای گربههایش، گردن مرغ تهیه کنم به همینخاطر از خانه بیرون رفتم.
وی ادامه داد: پس از اینکه به بازگشتم، دخترم هراسان به سمت من آمد و مدعی شد مرد ناشناس و چهارشانهای پدرش را به قتل رسانده و متواری شده است؛ من با همسرم گاهی اوقات به دلیل مشکلات مالی درگیری داشتم اما انگیزهای برای ارتکاب قتل وی ندارم.
غیبت مشکوک همسایه مقتولتحقیقات بیشتر مشخص کرد، مقتول در خانه ورثهای پدرش سکونت داشته و طبقه بالای خانه آنها را به مرد جوان چهارشانهای به نام "بیژن" اجاره داده است که او در خانه حضور ندارد اما آبی که در کف حمام خانهاش وجود داشت، نشان میداد او در اینجا بوده است.
کارآگاهان در ادامه، دوربینهای مداربسته اطراف خانه را هدف بازبینی قرار دادند اما هیچ تردد مشکوکی را مشاهده نکردند که همین کافی بود تا فرضیه قتل مرد میانسال توسط فرد ناشناس با انگیزه مشاجره در توییتر کمرنگ شود.
بازداشت دختر مقتول و اعتراف هولناکبدین ترتیب دختر مقتول که ادعای عجیبی را به زبان آورده بود، بازداشت شد؛ او که در جریان تحقیقات قصد داشت تا تیم جنایی را گمراه کند، پس از مواجه با شواهد و مدارک موجود پس از چندین ساعت بازجویی، لب به اعتراف گشود و گفت: پدرم توسط بیژن که در طبقه بالای خانه ما سکونت دارد به قتل رسیده است؛ پدرم قصد داشت تا خانه را بفروشد بخاطر همین با بیژن اختلاف پیدا کرده بود!
دختر جوان گفت: روز حادثه بیژن از پنجره خانهاش به حیاط ما پرید، او سپس با چاقویی که در دست داشت به اتاق من آمد و با تهدید اینکه اگر شکایت کنیم برادر معلولم را به قتل میرساند با انگیزه انتقامگیری به سمت پدرم رفت و او را به قتل رساند؛ من که از تهدیدهای بیژن بسیار ترسیده بودم با طراحی یک سناریوی دروغین سعی کردم تا وی را در این جنایت بیگناه جلوه دهم تا در آینده به سراغ من و برادرم نیایید.
بازداشت بیژن ساعتی پس از قتلپس از دریافت این اطلاعات مهم، کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی با دستور بازپرس پرونده در نخستینگام با تجزیه و تحلیلهای اطلاعاتی، مخفیگاه بیژن را در جنوب شرق تهران شناسایی و سپس او را در یک عملیات غافلگیرانه بازداشت کردند.
متهم در تحقیقات ابتدایی منکر ارتکاب قتل مرد میانسال شد و گفت: دختر جوان به دلیل اینکه از اختلاف من و پدرش خبر داشته، به دروغ گفته که من مرتکب جنایت شدهام.
راز جنایت فاش شدتحقیقات ادامه داشت تا اینکه صبح امروز یکشنبه پنجم شهریور ماه، پسر معلول مقتول در پلیس آگاهی از راز این جنایت هولناک رازگشایی کرد و گفت: خواهر و پدرم با همدیگر بسیار اختلاف داشتند حتی 2 روز قبل خواهرم تهدید کرد که او را به قتل میرساند تا از دستش راحت شود!
پسر معلول مدعی شد: در 2 ماهه گذشته، پدرم هنگامی که به حمام یا سرویس بهداشتی میرفت، خواهرم گوشی وی را برمیداشت و در توییتر برای صحنهسازی، با حساب کاربری پدرم، توییت میزد که پدرم از سوی فرد ناشناسی تهدید به قتل شده است؛ او از چند وقت قبل، نقشه این قتل را طراحی کرده بود!
وی ادامه داد: خواهرم به بهانه اینکه غذای گربههایش تمام شده، مادرم را به بیرون فرستاد تا برایش گردن مرغ بگیرد سپس به من گفت تا صدای تلویزیون را زیاد کنم! او در ادامه چاقویی برداشت و ضربات مهلکی را به پهلوی پدرم وارد کرد.
پسر مقتول گفت: پدرم پس از اصابت ضربات چاقوتوسط خواهرم، چند دقیقهای طول کشید تا فوت کند؛ پس از اینکه خواهرم متوجه شد او به قتل رسیده به اورژانس و عموهایم این حادثه هولناک را اطلاع داد!
تحقیقات ادامه داردپس از رازگشایی از این جنایت هولناک، کارآگاهان از سوی قاضی جنایی ماموریت یافتند تا با اقدامات فنی و اطلاعاتی درباره این سناریوی پیچیده تحقیق کنند همچنین متخصصان پزشکی قانونی از جسد نمونهبرداری کردند تا با آزمایشهای سمشناسی و آسیبشناسی مشخص شود، مرد میانسال در چه حالتی به قتل رسیده است.
دختر مقتول نیز که شواهد نشان میدهد وی پدرش را به قتل رسانده، هنوز به جرم خود اعتراف نکرده و همچنان عامل این جنایت را بیژن معرفی میکند!
با دستور قاضی وحید ناصری؛ بازپرس ویژه قتل شعبه چهارم دادسرای امور جنایی، متهمان برای روشن شدن زوایای پنهان پرونده در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفتند و تحقیقات همچنان ادامه دارد.
انتهای پیام/
کد خبر: 1195803 برچسبها اخبار حوادثمنبع: ایسکانیوز
کلیدواژه: اخبار حوادث قتل رسیده ضربات چاقو دختر مقتول دختر جوان مدعی شد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.iscanews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسکانیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۵۶۰۴۰۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بیوه شدن دختر ۲۳ ساله در شب عروسی/ ۲۰ بار مچ شوهرم را با زنهای غریبه گرفتم
به گزارش خبرآنلاین، زن ۳۲ سالهای است که برای پیگیری پرونده طلاقش وارد مرکز انتظامی شده بود، درباره سرگذشت خود به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری طبرسی شمالی مشهد گفت: در دوران کودکی پدرم را به خاطر ابتلا به بیماری صعبالعلاج از دست دادم و مادرم سرپرستی من و برادر کوچکترم را به عهده گرفت اما به خاطر اینکه پدرم حسابدار یک اداره دولتی بود، بعد از مرگ او بیمه حقوق پدرم را پرداخت میکرد و ما مشکل مالی نداشتیم.
همشهری در خبری نوشت:مادرم نیز مدام از اخلاق خوب پدرم در دوران کوتاه زندگی مشترک خودشان سخن میگفت و با حسرت از گذشتهاش یاد میکرد که دیگر تکرار نخواهد شد. به همین دلیل هم هیچگاه ازدواج نکرد و تنها با یاد و خاطرات پدرم به زندگی ادامه داد. در این شرایط من هم با خانواده خالهام ارتباط بسیار صمیمانهای داشتم تا اینکه عاشق پسرخالهام شدم ولی هیچ وقت به کسی چیزی نگفتم. البته آرمین هم توجه خاصی به من نشان میداد و رابطهاش با من بسیار طبیعی و خانوادگی بود. از سوی دیگر مادرم اصرار میکرد درس بخوانم و به دانشگاه بروم.
هنوز آخرین سال دبیرستان را میگذراندم که روزی مادر و خالهام از من خواستند دوستم وحیده را برای آرمین خواستگاری کنم. انگار قلبم از جا کنده شد. من خودم عاشق آرمین بودم و حالا باید از دوستم خواستگاری میکردم. بالاخره مجبور شدم و آرمین و وحیده در حالی باهم ازدواج کردند که من از شدت افسردگی گوشهگیر شده بودم. آنها بعد از ازدواج به یکی از شهرهای اطراف مشهد رفتند و من هم در آزمون سراسری در رشته پرستاری پذیرفته شدم.
با آنکه علاقه زیادی به این رشته نداشتم، به ناچار به شهر دیگری رفتم و به تحصیل ادامه دادم. هنوز تحصیلاتم به پایان نرسیده بود که روزی یکی از همکارانم در بیمارستان از من خواستگاری کرد و من با وجود مخالفتهای مادرم با هوشیار ازدواج کردم. چند ماه بعد که تحصیلاتم به پایان رسید، قرار شد مجلس عروسی در باغ یکی از بستگانم برگزار شود. اما آن شب هرچه مهمانان در انتظار داماد ماندند، خبری از او نشد تا اینکه یکی از دوستان هوشیار وحشتزده تماس گرفت و گفت: هوشیار بعد از خروج از آرایشگاه با خودرو تصادف کرده و الان در بیمارستان است.
هراسان و نگران به بیمارستان رفتم ولی همسرم در کما بود و ۳ روز بعد هم جان سپرد. اینگونه بود که من در ۲۳ سالگی بیوه شدم. تا یک سال هر روز به مزار هوشیار میرفتم و به بخت سیاه خودم میگریستم. حالا دیگر حتی به بیمارستان نمیرفتم و در خانه خودم را حبس کرده بودم تا اینکه بالاخره با اصرار و نصیحتهای اطرافیانم دوباره به بیمارستان بازگشتم.
در همین روزها پسرعموی یکی از همکارانم که چند بار مرا در بیمارستان دیده بود با وساطت همکارم به خواستگاریم آمد و بدین ترتیب من با کوروش ازدواج کردم تا گذشته را از یاد ببرم. ولی چند ماه بعد متوجه شدم کوروش با زن غریبهای ارتباط دارد و به من خیانت میکند. به همین دلیل به خانه مادرم رفتم و او را تنها گذاشتم ولی کوروش به سراغم آمد و با عذرخواهی تعهد داد که دیگر چنین اشتباهی نمیکند. اما او باز هم این رفتار زشت خود را تکرار کرد.
با آنکه صاحب دختری زیبا شده بودم، دیگر آن رابطه عاطفی و عاشقانه را با کوروش نداشتم چراکه او را مردی خیانتکار میدانستم به گونهای که شاید ۲۰ بار مچ او را گرفتم و هر بار فقط عذرخواهی میکرد. من هم اهمیتی نمیدادم و دیگر برایم رفتارهایش بیمعنی بود.
روزی وقتی سرگرم کارم بودم ناگهان روی تخت اورژانس جوانی را به بیمارستان آوردند که تصادف شدیدی کرده بود. یک لحظه درجا خشکم زد. او آرمین پسرخالهام بود که مدت زیادی خبری از او نداشتم. بلافاصله اقدامات درمانی را شروع کردم و در مدت یک ماه که آرمین بستری بود، خودم امور مربوط به پرستاری را انجام میدادم. در یکی از این روزها آرمین با شرمندگی گفت از همان روزهای کودکی علاقه خاصی به من داشته و به مادرم نیز گفته بود اما مادرم مخالفت کرده و از او خواسته بود در این باره چیزی به من نگوید تا من بتوانم درسم را بخوانم.
با وجود این، من باز هم عشقم را پنهان کردم و به آرمین نگفتم که من هم روزی عاشق او بودم چراکه نمیخواستم دوستم وحیده زجرهایی را تحمل کند که من به خاطر خیانتهای همسرم تحمل کردم. در واقع اگر من به دوستم خیانت میکردم پس دیگران حق داشتند که با شوهر من ارتباط داشته باشند. این بود که به او گفتم من هیچ علاقهای به تو نداشتم و تنها تو را پسرخالهام میدانستم.
حالا هم حدود ۲ ماه است که کوروش من و فرزندم را رها کرده و با یک زن غریبه به مسافرت رفته است و من هم برای پیگیری پرونده طلاق آمدهام.
با دستور سرگرد آبکه (رئیس کلانتری طبرسی شمالی مشهد) بررسیهای قانونی و مشاورهای درباره این پرونده به گروه مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری سپرده شد.
۲۳۳۲۱۷
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1903119